دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

کلانتر و عیادت بیمار

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ
کلانتر* رفته با مامانش اینا، عیادت شوهر خاله که تازه تصادف کرده، خاله هی داره به شوهر خاله میگه یه چیزی بخور اونم هی انکار که نمیخوام و نمیتونم و اینا
کلانتر: ببین عامو
شوهر خاله در حالی که چش تو چش شده با کلانتر: بله عمو
کلانتر: من یه ننجون داشتم مریض بود هرچی بهش گفتیم یه چیز بخور، هی تو چشا من نیگا کرد و نخورد، بعدشم مرد.
شوهر خاله: هم چنان چش تو چش با کلانتر
آجی**: (ا.م) این چ حرفیه مامان
کلانتر: خب راس میگم
و شوهر خاله هم چنان چش تو چش........
بماند که این حرف موجبات مسرت دیگر اعضای خونه خاله را فراهم کرده و شده یه تهدید جدی برا شوهرخالم

*: کلانتر نام موجودی دوپا مذکر با پنج سال سن و پسر خواهر اینجانب
**: خداییش دیگه آجی پانوشت نمیخواد والا
  • دختر حجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی