خونه و اینا
سلام
الان یک عدد دخترم توی اتاقش تو خونه حجی
بلی اولین ساعات دیروز بازگشتیم
دانشگاه هم خوب بود، اساتیدم قرار شد بخونن زودی نظرشونا بدن
جاتون خالی از صبح یه بارون خشملی توی قم میبارید
اصلن هوا ناجور دو نفره بود هرچند ب من مربوط نبود والا ... البته حیف آرداشون
وقتیم بازگشتیم فهمیدیم مای برادرمان در حین نصب دستگاه ک ساخته بود برای کارخونه ای دچار حادثه و اینا شدن ک خدا بسی رحم فرموده
و دیگه دیروزم تفلد دختر خاله (اره همون نیمه گمشده) بود ک از قبل تصمیم بر پخت کیک و کلی لی لی لی بودم ک با وضعیت برادرم فقط تونستم کادو بخرم
الانم باید بشینم سر یک فصل باقی مانده و نتیجه گیری (دی:))آغا خدا رحم کرد داشتم الان مینوشتم لب تاب خاموش شد گفتم یقین پرید ک خدارا شکر نپریده بود بعله)
دیگه داریم به ماه محرمم نزدیک میشیم خیلی التماس دعا
دلم واقعنی برا کربلا تنگ شده
هی هم مادر گرام میشینه برا پیاده روی اربعین برنامه میریزه و دیگر این دل بیشتر هوایی شده دعا کنید ک جور بشه امسالم بریم.
بسی کربلا لازمم اونم زیاددد
- ۹۳/۰۸/۰۱
جمع کردن لباس های توی حیاط بود!