دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

قم

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ب.ظ

سلام

صدای منو الان از خوابگاه واقع در قم میشنوید

وقتی از راه رفتم حرم فکرشم نمیکردم انقد دلم براشون تنگ شده باشه

از بس یه دوران همش پیششون بودم

اصلن دلم برا همه چی قم تنگ شده بود امشب فهمیدم

دعا گوی دوستان بودم اونم زیااااددددد

اصلن کلی شارژ شدم جاتون خالی

با اینکه قم یه سختیایی داره من دوسش دارم. 

خدا راه راستو ب سمتون کج کنه الهی آمین....


نیازمندی ها

يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ

اقا به یک ویراستار، ارجاع دهه حرفه ایی، نسخه شناس، منبع دان

با سابقه کار مفید

نیازمندیم.........

کچل شددددددددم


پانوشت: باید اینا را تا امشب تموم کنم، فردا باید برم  قم پیش استاد، تازه کلیم کار شخصی دارم ........

بعدن نوشت: مینویسم تا یادم بمونه، همین الان بالاخره ارجاع دهی های این سه فصل تموم شد 4.25 صبح 28 مهر

باشد ک عمه استاد رستگااارررر شودددد........

نیمه گمشده

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ب.ظ

دخترخاله  پیام داده که

نیمه گمشده منم پیدا شد، دلت آب

بعدشم این عکسو (+) فرستاده....




خدا این شادیا را از ما نگیره صلوااااات.....


ارجاع دهی

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

اغااااااااااااا این ارجاع دهی دیگه چ کوفتیه

از صبح تا حالا نشستم ور دلش، اصلنم جلو نمیره

اصلن میخوام ازش (ارجاع دهی)  بپرسم به روحم اعتقاد داری یا نه (اهل اشاره برن تا تهش بعد از جواب).....

اصلن ارجاع دهی .......... است.


بعدن نوشت یعنی ساعت 3.5 نوشت: بالاخره ارجاع دهی یکی از فصلا در این لحظه تکمیل شد. چشمام میسووززززه......


خدا به همراهش

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ

خب امروز صبح فرستادیمش بره

خب براش خیلی دعا کنید که اولزون (اول از آن)  هم سلامت بره  برگرده که مهم ترین چیزه

دوما توی کارش موفق بشه


پانوشت: از اونجا ک کسی اینجا را نمیخونه احتمالن، من از همین تریبون از مسئولین بلاگ، مسئولین پیگیری جرایم رایانه ای، و سایر کسانی که احیانا بحسب کاری از اینجا رد میشن میخوام ک دعا کنن...

اونی ک فرستادیمش رفت یک دوست بسی عزیز و اینا بود

اووووف تموم شد

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ

همین الان تموم شد

حالا تموم تموم که نه، فقط ارجاع دهیش مونده

فصل سوم پایان نامه منظورمه

یعنی کی بشه من دفاع کنم............

خب الانم برم مثل یه لب تاب خوب درمو ببندم بخوابم

والا با این نوناشون

ک صد البته حیف آرداشون


پانوشت: اینجانبان در حال نوشته پایان نامه ارشد در یکی از گرایش های فلسفه می باشم. باشد ک رستگار شوم.....

کلانتر و عیادت بیمار

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ
کلانتر* رفته با مامانش اینا، عیادت شوهر خاله که تازه تصادف کرده، خاله هی داره به شوهر خاله میگه یه چیزی بخور اونم هی انکار که نمیخوام و نمیتونم و اینا
کلانتر: ببین عامو
شوهر خاله در حالی که چش تو چش شده با کلانتر: بله عمو
کلانتر: من یه ننجون داشتم مریض بود هرچی بهش گفتیم یه چیز بخور، هی تو چشا من نیگا کرد و نخورد، بعدشم مرد.
شوهر خاله: هم چنان چش تو چش با کلانتر
آجی**: (ا.م) این چ حرفیه مامان
کلانتر: خب راس میگم
و شوهر خاله هم چنان چش تو چش........
بماند که این حرف موجبات مسرت دیگر اعضای خونه خاله را فراهم کرده و شده یه تهدید جدی برا شوهرخالم

*: کلانتر نام موجودی دوپا مذکر با پنج سال سن و پسر خواهر اینجانب
**: خداییش دیگه آجی پانوشت نمیخواد والا

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۸ ب.ظ
سلام
اینجا قراره بنویسم از هرچیزی ک دوست داشتم
منم یک عدد دخترم در خونه باباش همین
اصلنم نویسندگیم خوب نیست گفته باشم.
اسم این عنوانم نام خداست چون بهم ثابت شده کاری که با اسم خدا شروع نشه خوب پیش نمیره.
دیگه همین
همیشه میگن مقدمه سختترین قسمت نوشتسا (نوشتسا= نوشته است ها) الانم بهمون ثابت شد دی:))