دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

دختر خونه حجی

روزانه نوشت های یک دختر حجی

حسین (ع)

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ

آنکه در عرفه آنچنان میگرید،

می تواند در عاشورا، جهانی را اینچنین بگریاند



این شبا میریم ی هیات خوب شهر، که بخاطر همین خوب بودنش شلوغ میشه

و از تبعات این شلوغی اینه ک ما هرشب، نه تو حسینیه و نه تو خیمه هیچ کدوم جا نمیشیم، کف خیابون میشینیم

(مدیونید فکر کنید هر شب دیر میرسیم ک جامون نمیشه)

سرده ولی خب خیلی خوبه. بخصوص امشب که بخاطر روضه حضرت قاسم و عبدالله، روضه حضرت زهرا (س) و امام حسنم (ع) خونده شد

نمیدونم شماهم احساس کردید، امسال روضه حضرت زهرا (س) پررنگه تو این ایام......

خیلی التماس دعاااااااااا


حُر

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ

امشب رسم ک توی هیات ها و مجالس از حر میخونن

شاید بقیه شب ها سوز روضه ها بیشتر باشه

اما شب حر یه ویژگی خاص داره اونم اینه که  آدم با شنیدن قصه حر خیلی امید و شوقش بیشتر میشه (حداقل برای من اینطوریه)

امید به دوست داشته شدن توسط حسین (ع)

شوق داشتن حسین (ع)

وقتی اون لحظه را تعریف میکنن که حر تو بغل امام حسین (ع) شهید میشه

اصلا همین ک سرت تو دامن حسین (ع) باشه، شیرینه انقدی ک بهش فکر میکنی قلبت تو سینت جا نمیشه.

اشکای امشب اشک شوق و خواستن هست.

ی حس خاص، خیلی خاص

التماس دعا فراووون

تو بپز، من خاموش میکنم

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۵۷ ب.ظ

دیروز صبح مهمون داشتیم، از نوع رسمی اداری

بعد ک رفتن مامان بهم میگه بیا امروز غذا(برنج و عدس) را تو بزار من برم ی سر خونه خاله، مادربزرگ (ننجون) خونشونه

خب منم داشتم میخرامیدم برم سمت اتاقم، بالا، سر درس و  مشق و زندگانی

گفتم نچ و نه و اینا و با هزار ناز قبول کردم که اون بپزه من زیرشو خاموش کنم (تنبل ایناهم خودتونید)

خلاصه هنوز در حال خرامیدن بودم ک تلفن زنگ خورد و کاشف به عمل اومد یکی دیگر از خاله هاست.

داشتم قدم برمیداشتم سمت در ک برم، مادر محترم ندا داد؛ بدو بدو ب غذا سر بزن من پشت گوشیم

رفتن سراغ غذا همان و طول کشیدن تلفن مادر همان

به طوری  که قشنگ من برنج را دم گذاشتم، تلفن مادر جان و خاله جان هم تموم شد

و این چنین شد که ما پختیم و مادر زیرش را خاموش کرد........

والا......

کلید اسرار

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۹ ب.ظ

آآآغا این فیلم کلید اسرارو که دیدید

حالا بزارید یه قسمتشو من تعریف کنم تا عبرتی باشد برای سایرین ....

صحنه اول

دختر حجی، قبل از وبلاگ زدن در حال خوندن وبلاگ های مختلف اونم ب صورت خاموش در اکثر موارد

خعلیم باحال بود ....

صحنه دوم

دختر حجی وبلاگ میزنه

بعد اینکه با مشقت تموم نتش را شارژ میکنه میاد سراغ وبلاگش.

اونم این شکلی با نیش باز 

ولی میبینه هیچ موجود زنده ای از خودش ردپا نزاشته. هیچ علایم حیاتی از بازدیدکنندگان غیر تبلیغی برجا نمونده

اینجاست که دختر حجی این شکلی میشه 

صحنه آخر

اون پسر خوشتیپه کلید اسرار میاد میگه بله عزیزان و اینا

پایان




وای بر خورندگان نت

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۴۲ ق.ظ

پنج شنبه نتما (نتم را) یک گیگ شارژ کردم

دیروز ظهر میخواستم مقاله بگیرم زد حجمتون تموم شده

اما من هیچ کار نکرده بودم دریغ از یه آهنگ کوچولو حتی 

نهایتش چنتا مقاله همین

هعی روزگار

از همین تریبون اعلام میکنم

وای بر خورندگان نت

خو حجی گناه داره والا.........

کربلا

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ق.ظ

کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛

می توان همیشه یک تاریخ را سیراب کرد......

محرم........

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ق.ظ

دنده چپ

جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۲۲ ق.ظ

"زن نه از سر او گرفته تا بر او غالب باشد و نه از پایش تا مغلوب او باشد، بلکه از پهلوی او که زیر بازویش قراردارد تا حفاظت شود و نزدیک قلب او تا محبت شود."

زیادی موافقم حفاظت و محبت همین و بس....

پانوشت: در حین مطالعه بهش برخوردم هرچند با موضوعم مرتبط نبود ولی خیلی زیاد پسندش کردم.

منبعشم بماند هرچند اهل فن میتونن حدس بزنن....

خودما (خودم را) خدا ایدکم الله والا.......(اشکال صرفی نحویم اصلن وارد نیست همینه ک هست)


خونه و اینا

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱ ب.ظ

سلام

الان یک عدد دخترم توی اتاقش تو خونه حجی

بلی اولین ساعات دیروز بازگشتیم

دانشگاه هم خوب بود، اساتیدم قرار شد بخونن زودی نظرشونا بدن

جاتون خالی از صبح یه بارون خشملی توی قم میبارید

اصلن هوا ناجور دو نفره بود هرچند ب من مربوط نبود والا ... البته حیف آرداشون

وقتیم بازگشتیم فهمیدیم مای برادرمان در حین نصب دستگاه ک ساخته بود برای کارخونه ای دچار حادثه و اینا شدن  ک خدا بسی رحم فرموده

و دیگه دیروزم تفلد دختر خاله (اره همون نیمه گمشده) بود ک از قبل تصمیم بر پخت کیک و کلی لی لی لی بودم ک با وضعیت برادرم فقط تونستم کادو بخرم

الانم باید بشینم سر یک فصل باقی مانده و نتیجه گیری (دی:))آغا خدا رحم کرد داشتم الان مینوشتم لب تاب خاموش شد گفتم یقین پرید ک خدارا شکر نپریده بود بعله)

دیگه داریم به ماه محرمم نزدیک میشیم خیلی التماس دعا

دلم واقعنی برا کربلا تنگ شده

هی هم مادر گرام میشینه برا پیاده روی اربعین برنامه میریزه و دیگر این دل بیشتر هوایی شده دعا کنید ک جور بشه امسالم بریم.

بسی کربلا لازمم اونم زیاددد



قم

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ب.ظ

سلام

صدای منو الان از خوابگاه واقع در قم میشنوید

وقتی از راه رفتم حرم فکرشم نمیکردم انقد دلم براشون تنگ شده باشه

از بس یه دوران همش پیششون بودم

اصلن دلم برا همه چی قم تنگ شده بود امشب فهمیدم

دعا گوی دوستان بودم اونم زیااااددددد

اصلن کلی شارژ شدم جاتون خالی

با اینکه قم یه سختیایی داره من دوسش دارم. 

خدا راه راستو ب سمتون کج کنه الهی آمین....